آروشاآروشا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

عشق مامان

دخترم وقتی به دنیا اومدی تمام هستی برای من رنگ جدیدی گرفت .

روز عشق

عزیز دلم من و بابایی همیشه اسپندآرمذگان رو جشن می گیریم و این روز رو خیلی دوست داریم . امسال عشقمون با وجود تو زیباتر شد و من هم واست یه دامن خوشکل درست کردم که وقتی اونو پوشیدی  حسابی خوردنی شدی . ...
2 اسفند 1390

تولد نوزاد جدید

گل کوچولوی مامان امروز مازستا پسر بهترین دوست مامان به دنیا اومد و منم به بیمارستان رفتم تا اونو ببینم . آروشا جونم ما سالهاست که توی فامیل نوزاد نداشتیم و تو اولین نوزاد بودی به خاطر همین من اصلا هیچ نوزادی رو بعد از تولد ندیده بودم و مازستا اولین نی نی بود . نمی دونی چه احساس قشنگی بود وقتی لخت توی یه پتو اونو آوردن تا ببینیم . بابای مازستا حسابی گریه اش گرفت منم همین طور ، یاد حرفهای مامانم افتادم که وقتی تو رو دیدن دو تایی همدیگه رو بغل کردن و حسلبی گریه کردن . خلاصه امروز یکی از بهترین روزهای عمرم بود . دوست عزیزم پریسا جان برای تو و همسر گلت محمد و پسر نازت مازستا آرزوی سلامتی و شادی دارم و اینکه به جمع خانواده های 3 نفره خوش ا...
29 دی 1390

سیسمونی مازستا

عشقم دختر خوشکلم امروز می خوام عکسهای سیسمونی مازستا پسر خاله پریسا (دوست خوب مامان) رو بذارم . که همه ببینن مامانش چقدر با سلیقه است .       خاله جون ایشالله به سلامتی دنیا بیای و دوست خوبی واسه آروشای ما باشی . خاله دوستت داره گلم . ...
25 دی 1390

آغاز سال 2012 مبارک

خوشکل مامان این اولین سال تویل میلادیه که تو در کنارمون هستی . واسه همین خونواده خاله نیلوفر و خاله سر و خاله پریسا رو دعوت کردم و یه جشن کوچولو گرفتیم و همه با هم لباس بابانوئلی پوشیدیم . خیلی خوش گذشت . واسه جشن وقتی بسکویت ها رو درست می کردم همش نگاه می کردی و آب دهن قورت می دادی بمیرم خیلی دلم می خواست بدم بخوری اما نمی شد آخه هنوز کوچولویی . کلی کادو هم گیرت اومد قربونت برم .آخه تولد بابا هم بود و تو با بابایی رقابت می کردی . علی جان همسر عزیزم و بابای مهربون آروشا تولدت مبارک امیدوارم همیشه سلامت باشی و 120 ساله بشی آخه من و آروشا به کوه پشتیبانی مثل تو احتیاج داریم .   دوست داریم خیلی زیاد اینم عکسهای ماما...
11 دی 1390

هندونم یلدات مبارک

دخترنارنینم امسال شب یلدا خیلی خوش گذشت چون 2 نفر به جمع خانواده اضافه شده بودن . اول خودت که قربونت برم یه هندونه شیرین شده بودی (البته با هنری که اینجانب واسه لباس و گلسر ول داده بودم ) و دوم داماد جدید یعپنی عمو سعید که خیلی هم دوسش داری . خلاصه سفره یلدامون قشنگ بود.لی سال دیگه فکر کنم یه وروجک سفره رو به هم بریزه ...
3 دی 1390

عزیز دلم تولد سه ماهگیت مبارک

آلبالوی مامان با کمی تاخیر اومدم تا عکسهای تولد 3 ماهگیت رو بذارم تا خاله ها ببینن . دختر نازم الان چند وقته که انگشتهای کوچولوت رو تو دهنت می کنی و مکش می زنی . ای شیطون فکر کنم خیلی خوشمزه باشه !!! نمی دونم شاید داری دندون در میاری . باید یواش یواش واسه آش دندونی خودمو حاضر کنم . آخه دخملم می خواد غذا بخوله . قربونت برم . صبح ها وقتی از خواب بیدار می شی خیلی خوش اخلاق و خندانی و بهترین زمان واسه عکس گرفتنه . اما امروز متوجه شدم که دیگه دوربین رو می شناسی هر وقت دوربین رو دستم می گیرم سرتو پایین می ندازی و نمی خندی همین که دوربین رو بر می دارم بازم نگاهم می کنی .   ...
14 آذر 1390

بازگشت دوباره

دوستای خوبم مدتها بود به خاطر مشغله و کمبود وقت نمی تونستم چیزی بنویسم . اما از امروز زندگی به حالت عادی بر می گرده . دختر نازنینم ششم شهریور ماه به دنیا اومد و من و باباشو خیلی خوشحال کرد . تنها زائویی که بعد از عمل می خندید بودم . با تمام دردی که داشتم شاد و خندان بودم چون خدا یه دختر ناز بهم داد . این عکس 10 ذقیقه بعد از به دنیا اومدنشه خلاصه کنم الان که 3 ماه از اون روز می گذره ، هم من به این زندگی سهنفره باشب نخوابی ها عادت کردم ، هم آروشا به این دنیای شلوغ عادت کرده . واسه همین می تونم بیشتر بیام اینجا . اینم عکس جدید دخملم       http://upload.ninifa.com/images/9ow30zzpxj42vwu8q23.jpg...
5 آذر 1390

کبوتر هایی که فرشته تو هستن

دخمل مامان دیگه کاملا با تو انس گرفتم وقتی از یه ور شکم مامی میری اونور کلی واست ذوق می کنم . دارم لحظه شماری می کنم تو بیای تو بغلم و مه مه بدم بخوری .دیگه یواش یواش سنگین شدم و خیلی مثل قبلا زبل نیستم.هر وقت حوصله ندارم می رم توی اتاقت و با وسایلت بازی می کنم . راستی یه چیز جالب: دیروز ٢ تا کبوتر خوشکل اومده بودن تو اتاقت و سرشون رو به هم چسبونده بودن .خیلی با مزه بود با خودم گفتم ببین فرشته های دخترم اومدن ببینن اناقش آماده هست یا نه ؟ و اینکه یه دنیا خوبی و سلامتی واسه دختر خوشکلم توی اتاق پاشیدن.   ...
12 خرداد 1390

دختر من مونس من

دختر خوشکل مامان نمی دونی چقدر مامانی دوست داره . همیشه آرزو داشتم خدا یه دختر بهم بده تا با هم درد دل کنیم بیرون بریم و مونس هم باشیم. موهاشو خرگوشی ببندم و واسه مامی شورت تور توریش دلم ضعف بره . الهی قربونت برم من همش می رم توی اتاقت می شینم و باهات حرف می زنم . وقتی که مامانی صدات می کنم تو هم شروع می کنی یه لگد زدن !!! و اون وقته که قلبم به تاپ تاپ می افته و دلم می خواد قربونت برم .
6 خرداد 1390

آخرین روز کاری

فرشته  مامان  امروز آخرین روزیه که اومدم سر کار و قراره که دیگه نیام . خودت که می دونی همش به خاطر تو وروجکه . دوست ندارم زیاد به تو فشار بیارم و اذیتت کنم . راستش دلم واسه سر کار اومدن تنگ می شه . واسه همکارم هم همین طور . ولی خوب واقعا الان به استراحت احتیاج دارم  بعضی وقتا صبح که بیدار می شم به زور از توی رختخواب بلند می شم . آخه مامانی ماشالله تو بزرگ شدی و شبها تکون خوردن واسم خیلی سخته به خاطر همین خوب نمی خوابم .  همه می دونن که من بچه ام و همسرم رو به کار ترجیح می دم و با اینکه کار کردن رو خیلی دوست دارم حداقل تا زمانی که  نی نیم رو از شیر نگرفتم سر کار نمی رم . شاید توی خونه کارهای جانبی انج...
1 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد