آروشاآروشا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

عشق مامان

دخترم وقتی به دنیا اومدی تمام هستی برای من رنگ جدیدی گرفت .

وای که چقدر بادی خوش می گذره!!!

آلبالوی ترش و شیرینم دیروز همراه باباعلی و مامانی رفتیم بادی ، هورااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی وقت بود که نرفته بودیم و برات خیلی تازگی داشت . از در که وارد شدیم شروع کردی به جیغ زدن . از این ور به اون ور می دویدی . اولین بار بود که از سرسره خودت بالا رفتی و بدون کمک پایین اومدی . تا حالا می ترسیدم نکنه بافتی . اما دیگه خیالم راحت شده که خانوم شدی و بزرگ شدی . هر نی نی که میومد و باهات بازی می کردی فورا به می گفتی : دوست خیلی خوش گذشت شب هم حسابی خسته بودی و زود خوابیدی   ...
25 تير 1392

گوله نمک مامی

نمکدون کوچولوی مامی این روزا خیلی با نمک شدی و کارهای بامزه ای انجام میدی . نماز خوندن یاد گرفتی و می گی الله . منو به خونه کوچولوت دعوت می کنی و مامان بازی می کنیم ، واسم چایی میریزی و منم باید بگم به به !!! بابا یه عروسک واست خریده اسمشو نه نه گذاشتی ! آلبوم عکسا رو میاری و همه اونایی که می شناسی رو نشونم می دی و اسمشون رو می گی واسه عکس گرفتن ژست می گیری عاشق عینک آفتابی هستی و تا می شینیم توی ماشین عینک مامی رو ورمیداری و می زنی خلاصه خیلی نمک می ریزی و خودتو تو دلم جا می کنی     ...
14 خرداد 1392

خیلی دوست دارم عشقم

  چشمانم را می بندم و   تو را در آغوش می گیرم   و   می فشارم و با تمام عشقم   می گویم   قلب من از آن توست و به خاطر تو نفس می کشم   دوستت دارم کوچولوی مهربونم ...
29 ارديبهشت 1392

دوستان همیشگی

مو فرفری مامی دیروز مازستا جون همراه با مامی و بابا جونش اومدن خونمون . شما دو تا حسابی بازی کردین و بعد از ظهر هم چون بچه های خوبی بودین جایزتون رفتن به فستیوال سگ بود . وای که چقدر به ما خوش گذشت . کلی هاپو های خوشکل و عصبانی و ناز نازی و ملوس اومده بودن تازه چند تا هم چیشی بود که خیلی خیلی ناز بودن . تو هم با مازستا همش از سگهای نقلی و کوچولو خوشتون میومد و نازشون می کردین . ما هم قول دادیم واسه 3 سالگیتون یه هاپوی خوشکل واستون بخریم .     ...
29 ارديبهشت 1392

زیبای من

خوشکل خوشکلا دخمل دخملا ناناز نانازا کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ معلومه دیگه آروشای مامان این روزا با هم خیلی بازی می کنیم و دیگه حسابی مامان و دختر شدیم و با هم یه کارهای دخترونه ای می کنیم . مثلا خانوم مامان یاد گرفته چطوری کیفش رو دستش بندازه و عینک بزنه و با ناز و افاده راه بره . تازه وقتی هم صداش می کنم با لحن شیرین و خندونش می گه بلههههههههههههه   آره مامی جون زمان به سرعت برق و باد می گذره یواش یواش به روز اسباب کشی نزدیک می شیم 2 یا 3 روز دیگه از این خونه می ریم . خونه خوبی بود . مخصوصا اتاق تو رو خیلی دوست داشتم . و منظره بالکن رو .اما خونه جدید هم خوشکل تره هم بزرگ تر و من از این بابت خیلی خوشحالم . دکور اتاق شما هم باید ع...
29 فروردين 1392

نوروز 92 هم فرا رسید

گل گلدون مامان نوروز باستانی فرا رسید و ما غرق شادی شدیم . از اونجایی که من متولد بهار اون هم روز 4 فروردین هستم . خیلی این فصل رو دوست دارم و احساس شادابی می کنم . همیشه اعتقاد ویژه ای به چهارشنبه سوری و چیدن هفت سین دارم . امسال هم خدا رو شکر همه چی عالی بوئ . روز 24 اسفند ماه راهیه تهران و بعدش هم نوشهر شدیم . خیلی خوش گذشت . همراه بابا مامانی و بابایی و دایی و خاله فاطی رفته بودیم. شب چهارشنبه سوری با تعجب به کوزه های آتشین نگاه می کردی . برای تخم مرغ رنگ کردن هم کلی ذوق کرده بودی البته در مسابقه رنگ آمیزی هم به نظرم بابا جون برنده بود چون پرچم کشیده بود .       ...
6 فروردين 1392

من نی نیمو خیلی دوست دارم

آلوچه مامان این روزا خیلی سرمون شلوغه آخه خونه رو فروختیم و خونه جدید گرفتیم . اونم همش به خاطر شما . تا جای بازی کردن بزرگ تری داشته باشی . هر روز اسباب جمع می کنم و کارتن می کنم ، همین که چشمم رو می چرخونم می بینم کارتن خالی شده . نگو یه وروجک کوچولو به جای کمک کردن به مامان کارتنها رو خالی می کنه . راستی من که با ماژیک روی کارتن ها می نویسم تو هم یاد گرفتی و کلی روشون خط خطی کردی . خلاصه اگه کمتر می نویسم فعلا یکم کارم زیاده . وقت عکاسی ندارم . اما یه عکس خوشکل از تو و نی نیت گرفتم . این یه عروسک بی بی برن هستش که عاشقشی و همیشه بغلته . کلی بوسش می کنی و هام هام می دی بخوره و همیشه هم لباسای بیچاره رو در میاری . لختشو بیشتر دوست د...
5 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد