اشکای مامانی
اول از همه می خوام از دوستای گلی که نظر می دن تشکر کنم . شما دوستای خوب من هستید و من و نی نی همتون رو دوست داریم . خونه مامان دیشب رفتیم خونه مامان خودم و به اونا هم گفتم که خداوند یه هدیه کوچولو بهمون داده . مامان که کلی هیجان زده شده بود اشکاش در اومد . نمی دونی چه حسی داشتم نی نی جون . از اینکه می بینم همه اینجوری دوستت دارن خوشحالم . کلی برنامه ریزی کردیم که واست چی بگیریم . چی کار کنیم . و در ضمن مامان کلی نصیحت مادرانه کرد که اینو بخور و اونو نخور . شب هم با کلی ذوق و شوق از چند تا دیگه از وسایلت که قبلا واست خریده بودم (اون موقع هنوز تو دلم نبودی مامی جون) عکس گرفتم ...
نویسنده :
پریسا
14:15