آروشاآروشا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان

دخترم وقتی به دنیا اومدی تمام هستی برای من رنگ جدیدی گرفت .

وای وای وای ( آتیش پاره)

ای ولوجک مامی روز جمعه مهمون داشتیم مازستا جون ا مامان و باباش اومدن . کلی به شما دو تا خوش گذشت اولش که با هم اسباب بازی ها رو وسط اتاق ریختین اما خیلی زود خسته شدین و اونا رو بی محل کردین . من و خاله پریسا که می خواستیم با هم بیشتر صحبت کنیم تصمیم گرفتیم که شما رو به یک آب بازی از نوع مدرن دعوت کنیم . ( قدیما یادمه که ما تو حوض خونه مامان بزرگ آب بازی می کردیم حالا که حوض نیست وان جاشو گرفته ) خلاصه جفتتون که عاشق آب بازی هستین استقبال کردین و ما هم هر دو تایی رو انداختیم تو آب . و بعد از یک ساعت با گریه شما رو بیرون آوردیم .هیچ کدوم راضی به در اومدن از توی آب نبودین . ...
4 مرداد 1392

وای که چقدر بادی خوش می گذره!!!

آلبالوی ترش و شیرینم دیروز همراه باباعلی و مامانی رفتیم بادی ، هورااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی وقت بود که نرفته بودیم و برات خیلی تازگی داشت . از در که وارد شدیم شروع کردی به جیغ زدن . از این ور به اون ور می دویدی . اولین بار بود که از سرسره خودت بالا رفتی و بدون کمک پایین اومدی . تا حالا می ترسیدم نکنه بافتی . اما دیگه خیالم راحت شده که خانوم شدی و بزرگ شدی . هر نی نی که میومد و باهات بازی می کردی فورا به می گفتی : دوست خیلی خوش گذشت شب هم حسابی خسته بودی و زود خوابیدی   ...
25 تير 1392

گوله نمک مامی

نمکدون کوچولوی مامی این روزا خیلی با نمک شدی و کارهای بامزه ای انجام میدی . نماز خوندن یاد گرفتی و می گی الله . منو به خونه کوچولوت دعوت می کنی و مامان بازی می کنیم ، واسم چایی میریزی و منم باید بگم به به !!! بابا یه عروسک واست خریده اسمشو نه نه گذاشتی ! آلبوم عکسا رو میاری و همه اونایی که می شناسی رو نشونم می دی و اسمشون رو می گی واسه عکس گرفتن ژست می گیری عاشق عینک آفتابی هستی و تا می شینیم توی ماشین عینک مامی رو ورمیداری و می زنی خلاصه خیلی نمک می ریزی و خودتو تو دلم جا می کنی     ...
14 خرداد 1392

خیلی دوست دارم عشقم

  چشمانم را می بندم و   تو را در آغوش می گیرم   و   می فشارم و با تمام عشقم   می گویم   قلب من از آن توست و به خاطر تو نفس می کشم   دوستت دارم کوچولوی مهربونم ...
29 ارديبهشت 1392

دوستان همیشگی

مو فرفری مامی دیروز مازستا جون همراه با مامی و بابا جونش اومدن خونمون . شما دو تا حسابی بازی کردین و بعد از ظهر هم چون بچه های خوبی بودین جایزتون رفتن به فستیوال سگ بود . وای که چقدر به ما خوش گذشت . کلی هاپو های خوشکل و عصبانی و ناز نازی و ملوس اومده بودن تازه چند تا هم چیشی بود که خیلی خیلی ناز بودن . تو هم با مازستا همش از سگهای نقلی و کوچولو خوشتون میومد و نازشون می کردین . ما هم قول دادیم واسه 3 سالگیتون یه هاپوی خوشکل واستون بخریم .     ...
29 ارديبهشت 1392

زیبای من

خوشکل خوشکلا دخمل دخملا ناناز نانازا کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ معلومه دیگه آروشای مامان این روزا با هم خیلی بازی می کنیم و دیگه حسابی مامان و دختر شدیم و با هم یه کارهای دخترونه ای می کنیم . مثلا خانوم مامان یاد گرفته چطوری کیفش رو دستش بندازه و عینک بزنه و با ناز و افاده راه بره . تازه وقتی هم صداش می کنم با لحن شیرین و خندونش می گه بلههههههههههههه   آره مامی جون زمان به سرعت برق و باد می گذره یواش یواش به روز اسباب کشی نزدیک می شیم 2 یا 3 روز دیگه از این خونه می ریم . خونه خوبی بود . مخصوصا اتاق تو رو خیلی دوست داشتم . و منظره بالکن رو .اما خونه جدید هم خوشکل تره هم بزرگ تر و من از این بابت خیلی خوشحالم . دکور اتاق شما هم باید ع...
29 فروردين 1392

نوروز 92 هم فرا رسید

گل گلدون مامان نوروز باستانی فرا رسید و ما غرق شادی شدیم . از اونجایی که من متولد بهار اون هم روز 4 فروردین هستم . خیلی این فصل رو دوست دارم و احساس شادابی می کنم . همیشه اعتقاد ویژه ای به چهارشنبه سوری و چیدن هفت سین دارم . امسال هم خدا رو شکر همه چی عالی بوئ . روز 24 اسفند ماه راهیه تهران و بعدش هم نوشهر شدیم . خیلی خوش گذشت . همراه بابا مامانی و بابایی و دایی و خاله فاطی رفته بودیم. شب چهارشنبه سوری با تعجب به کوزه های آتشین نگاه می کردی . برای تخم مرغ رنگ کردن هم کلی ذوق کرده بودی البته در مسابقه رنگ آمیزی هم به نظرم بابا جون برنده بود چون پرچم کشیده بود .       ...
6 فروردين 1392

من نی نیمو خیلی دوست دارم

آلوچه مامان این روزا خیلی سرمون شلوغه آخه خونه رو فروختیم و خونه جدید گرفتیم . اونم همش به خاطر شما . تا جای بازی کردن بزرگ تری داشته باشی . هر روز اسباب جمع می کنم و کارتن می کنم ، همین که چشمم رو می چرخونم می بینم کارتن خالی شده . نگو یه وروجک کوچولو به جای کمک کردن به مامان کارتنها رو خالی می کنه . راستی من که با ماژیک روی کارتن ها می نویسم تو هم یاد گرفتی و کلی روشون خط خطی کردی . خلاصه اگه کمتر می نویسم فعلا یکم کارم زیاده . وقت عکاسی ندارم . اما یه عکس خوشکل از تو و نی نیت گرفتم . این یه عروسک بی بی برن هستش که عاشقشی و همیشه بغلته . کلی بوسش می کنی و هام هام می دی بخوره و همیشه هم لباسای بیچاره رو در میاری . لختشو بیشتر دوست د...
5 اسفند 1391

هوای پاک و سالم

دختر شهر موشا دیروز همراه مامان جون و بابا جون رفتیم به دل صحرا . چه هوای خوبی . چه منظره دست نیافتنی بود . در حالی که آسمان آبی و تکه های ابر سفید در اون بود . یه کوه بلند که با برف پوشیده شده بود اون بالا خودنمایی می کرد که متوجه می شدی هنوز زمستان است .اما وقتی کمی پایین تر را می دیدی دامن کوه سبز و زیبا بود که شک می کردی شاید بهار آمده !!!!!!!!!!!! آره دختر خوشکل اینم یکی از نعمتهای خداونده که به ما داده . و تو هم در این میان دوق زده شده بودی و دنبال چند تا سگ افتادی و می گفتی گاگا . هاپو .   ...
30 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد