آروشاآروشا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان

دخترم وقتی به دنیا اومدی تمام هستی برای من رنگ جدیدی گرفت .

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام

  عروسک مامان  امروز واسه اون دو تا دندون کوچولوت آش دندونی درست کردیم . مدتهاست که دارم تدارک می بینم و امروز خیالم راحت شد . مامان جون خودت هم خیلی دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی . فکر کنم فهمیدی که یه خبراییه و همش هم به خاطر تو هستش . دخترکم از دیروز ما رفتیم خونه مامان جون ( مامان بابا) و آش رو بار گذاشتیم . خلاصه تا ظهر آماده شد و بردیم به همه فامیل و آشنا دادیم . مامانم جای خاله لی لی عزیز و دایی جون خیلی خیلی خالی بود . امیدوارم هر جا که هستن خوب و خوش سلامت باشن . خدایا به دندونای دختر گلم رزق و روزیه حلال و فراوان عطا  کن . سلامتی رو از دختر کوچولوم دریغ نکن .       &n...
9 تير 1391

باغ پرندگان

عسلک مامان برای اولین بار با هم رفتیم باغ پرندگان . یواش یواش واسه خودت خانوم شدی . حسابی به اطرافت دقت می کنی و همه چی رو می فهمی . قربون اون هوشت برم کوچولوی 2 وجبی . مامان جون وقتی از جلوی قفس پرنده های مختلف رد می شدیم فقط با تعجب و دقت نگاه می کردی و هیچی نمی گفتی . اما همین که به قفس مرغ عشق ها رسیدیم شروع به جیغ زدن کردی . تازه فهمیدم که این پرنده رو چون قبلا دیده بودی می شناختی . آره مامان گلی ( مادر مادر مامان ) هم از همین پرنده های کوچولوی خوشکل داره و ما هر وقت می ریم اونجا با اونا بازی می کنی . ...
7 تير 1391

آب بازی

فرشته کوچولوی مامان امروز حسابی واسه خودت آب بازی کردی البته این بار با بابا جون . هر چی می اومدم که تو رو بگیرم بابا می گفت هنوز تموم نشده داریم بازی می کنیم . خلاصه صدای خنده ات همه جا رو گرفته بود و منم منتظر همین لحظه بودم تا یه عکس بامزه بگیرم اینم نتیجه   ...
28 خرداد 1391

آش پشت پای خاله جون

 جیگری مامان دیروز . رفتیم خونه مامانی و واسه پشت پای خاله لی لی آش رشته درست کردیم . عجب آش خوشمزه ای به به خلاصه مامان جون اولین باری بود که داشتی آش رشته می خوردی . و خیلی خیلی دوست داشتی . دست مامانی درد نکنه که آشش حرف نداشت . راستی کلی هم شیطونی کردی و قاشق کشک رو بر می داشتی تا در تزئین کمک کنی . عزیز دلم تازگی ها یاد گرفتی می گی دس دس و دست می زنی و اینجور که از دست زدنت پیداست مثل مامان چپ دستی . قربونت برم .                                  &nbs...
24 خرداد 1391

تقدیم به خوشگل ترین عروس دنیا خاله نیلوفر(لی لی)

آروشای گلم امشب می خوام واست یه چیزایی از قدیما تعریف کنم . از اون موقعی که تو هنوز پیش ما نبودی . من و خاله نیلوفر کوچیک بودیم و اتاقمون با هم مشترک بود . من چون بچه اول بودم  فکر می کردم که باید مثل مامانا از نیلوفر مواظبت کنم . خاله لی لی وقتی کوچولو بود خیلی خیلی خوشگل بود و تو دل برو .منم عاشقش بودم . خیلی دوستش داشتم اما اون یکم شیطون بود . مثلا تا می گفتم نیلوفر جون الان که سرپایی یه لیوان آب واسم بیار فوری همونجا می نشست زمین و می گفت من که نشستم !!!!!!!! خلاصه شبها دستامون تو دست هم بود تا خوابمون ببره . این حس مادرانه تا الان هم در وجودم هست و خاله جون رو بینهایت دوست دارم . چند شب پیش یعنی 12 خرداد عروسیش بود و به سلا...
15 خرداد 1391

یک ماه گذشت

قندک مامان یک ماه دیگه هم گذشت و تو کم کم داری واسه خودت خانوم می شی . خیلی اخلاقت بهتر شده . کمتر مامی رو اذیت می کنی . غذاتو خوب می خوری . الان دیگه می دونی وقتی زنگ در رو که می زنن یه نفر از در وارد می شه . ساعت اومدن بابا رو می دونی و منتظری در رو باز کنه . نینای نای هم یاد گرفتی آهنگ شاد که واست می ذارم فوری قر می دی (فکر کنم اینو به مامی رفتی ) . خلاصه خیلی چیزها یاد گرفتی . دختر گلم 9 ماهگیت مبارک . ببخشید امروز نشد واست کیک بخرم خیلی کار داشتم آخه  داریم می ریم عروسی خاله لی لی و باید چمدون ببندیم . به قول بابایی داریم میریم دد گنده . خلاصه این کیک رو خودم واست درست کردم با کمترین امکانات . دوست داریم هم من و هم بابایی . ...
6 خرداد 1391

پلنگه چشم قشنگه

سلام مامان جون امروز دو تایی تو خونه بودیم و هیچ کاری نداشتیم . یکم ترشی درست کردم و وقتی حوصله ام سر رفت گفتم الان بهترین موقع واسه عکاسیه . آخه هم تو خیلی بانمک شدی هم حوصله داشتی . هر چی تو خونه داشتیم رو زیر رو کردم و این دکور رو واست درست کردم و نتیجه کار این شد که می بینی . خیلی دوستت دارم مامانی .     ...
31 ارديبهشت 1391

مادر = عاشق

مامان جون عزیزم . امروز روز مادر بود . مثل همیشه رفتیم پیش مامان بزرگ گلی و امروز رو تبریک گفتیم . اما اما ............................................................ ................................................................ ...............................................................   عزیزم وقتی داشتم به تو نگاه می کردم و از بودنت لذت می بردم و اینکه سال اولیه که مامان شدم . به فکر کسانی بودم که منتظر مامان شدن هستن و از خدا از صمیم قلبم خواستم که اجازه بده اونها هم لذت فرزند داشتن رو بچشن . درسته که مادر شدن هزاران زحمت و خستگی با خودش میاره . باید از خودت بگذری و از خیلی از خواسته هات اما با تمام این اوصاف وقت...
24 ارديبهشت 1391

گردش در یک روز زیبای بهاری

تپلو مامان جمعه همراه خاله لی لی و مامانی و خاله پریسا رفتیم بیستون ( یکی از اماکن باستانی استان کرمانشاه ) خیلی قشنگ بود و یه دریاچه پر از ماهی داشت که تو خیلی واسش ذوق کردی . هوا هم که عالی بود و واسه خودت با یه بادی نشسته بودی و بازی می کردی . وقتی درختا رو می دیدی آوازهای شیرینت رو شروع می کردی . راستی مامان جون کلی هم آب بازی کردی یه چشمه اونجا بود که دست و پا و صورتت رو با آب اون شستم و تو هم از خوشالی جیغ می زدی . ...
23 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد