آروشاآروشا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

عشق مامان

دخترم وقتی به دنیا اومدی تمام هستی برای من رنگ جدیدی گرفت .

آروشا و آرشیدا

آروشا جونم چند روز پیش رفتیم خونه دوست مامان که اونم یه دختر بامزه داره . تازه کلی هم بچه اونجا بود و تو هم که عاشق بچه هایی . خیلی به شما خوش گذشت ولی خونه خاله مژگان شبیه مهد کودک شده بود . چون 5 تا بچه قد و نیم قد دور هم جمع شده بودن و مامانا همش دنبال بچه ها بودن . خلاصه خیلی خنده دار بود . ورود دختر گلم با لباس پلوخوری .   همراه با آرشیدا جون   و در کنار دوستان مازستا ، ترگل ، آرشیدا ، آیسا ...
21 مرداد 1391

وقتی که خوابی

زیبای من دخترکم وقتی که شبها خوابیدم و ناگهان وجود گرمت رو در آغوشم احساس می کنم تعداد ضربان قلبم بیشتر می شه . وقتی با لبهای کوچولوت صدام می کنی مامان احساس می کنم در آسمانها پرواز می کنم . حس مادر بودن زیبا ترین حسیه که تا به حال داشتم . وقتی کودکی معصوم به تو پناه می بره و بغضش رو پیش تو باز می کنه با خودت می گی حاضرم جونم رو بدم اما گریه ات رو نبینم . دختر کوچولوی مامان خیلی خیلی خیلی دوستت دارم . ...
17 مرداد 1391

شمارش معکوس تا تولد یک سالگی

پرنسس مامان   خانوم شدی . بزرگ شدی . دیگه هر وقت صدای آهنگ می شنوی دست دستی می کنی و نی نای نای می کنی . مامانو بوس می کنی . صبح که می شه بلند بلند بابا رو صدا می کنی . اما هنوز تنبلی و نشسته حرکت می کنی که مایه خنده همه می شی . گل دخترم داری یک ساله می شی باید دیگه خودت تاتی کنی تا مامان و بابا واست ذوق بکنن . کیک 11 ماهگی هم خوردیم و بعدشم شما رو خوردیم چون خیلی خیلی خوشمزه شدی مامان جون . مبارک باشه عزیزم و امروز وقتی می خواستم کفشایی رو که واست کوچیک شده ور دارم حیفیم اومد یه عکس یادگاری نگیرم .     ...
8 مرداد 1391

تابستون و میوه های خوشمزه

حبه نباتم مامی جون دیروز همه با هم یعنی کل خانواده رفتیم باغ شوهر عمه جون .الان 3 سالی می شه که همیشه این موقع مهمون باغ اونا هستیم . عزیز دلم امسال اولین سالی بود که میوه های تابستونی رو روی درختا می دیدی . واسه توت های قرمزی که آویزون بود کلی ذوق کرده بودی . تازه اولین شاتوت هم خوردی . وقتی که آتیش روشن کردیم با هیجان نگاه می کردی . تازه آخر شب هم اینقدر خسته بودی که سرپا تو بغل بابا خوابت برد. اینم شما همراه بابایی (بابای مامان ) که خیلی خیلی دوستش داری و دوست داره     و اینم مامانی (مامان مامان ) که همیشه قربون صدقه ات می ره .   و یه عکس هنری از مامان که بغل بابا توی شاتوت غرق شدی   ...
12 تير 1391

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام

  عروسک مامان  امروز واسه اون دو تا دندون کوچولوت آش دندونی درست کردیم . مدتهاست که دارم تدارک می بینم و امروز خیالم راحت شد . مامان جون خودت هم خیلی دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی . فکر کنم فهمیدی که یه خبراییه و همش هم به خاطر تو هستش . دخترکم از دیروز ما رفتیم خونه مامان جون ( مامان بابا) و آش رو بار گذاشتیم . خلاصه تا ظهر آماده شد و بردیم به همه فامیل و آشنا دادیم . مامانم جای خاله لی لی عزیز و دایی جون خیلی خیلی خالی بود . امیدوارم هر جا که هستن خوب و خوش سلامت باشن . خدایا به دندونای دختر گلم رزق و روزیه حلال و فراوان عطا  کن . سلامتی رو از دختر کوچولوم دریغ نکن .       &n...
9 تير 1391

باغ پرندگان

عسلک مامان برای اولین بار با هم رفتیم باغ پرندگان . یواش یواش واسه خودت خانوم شدی . حسابی به اطرافت دقت می کنی و همه چی رو می فهمی . قربون اون هوشت برم کوچولوی 2 وجبی . مامان جون وقتی از جلوی قفس پرنده های مختلف رد می شدیم فقط با تعجب و دقت نگاه می کردی و هیچی نمی گفتی . اما همین که به قفس مرغ عشق ها رسیدیم شروع به جیغ زدن کردی . تازه فهمیدم که این پرنده رو چون قبلا دیده بودی می شناختی . آره مامان گلی ( مادر مادر مامان ) هم از همین پرنده های کوچولوی خوشکل داره و ما هر وقت می ریم اونجا با اونا بازی می کنی . ...
7 تير 1391

آب بازی

فرشته کوچولوی مامان امروز حسابی واسه خودت آب بازی کردی البته این بار با بابا جون . هر چی می اومدم که تو رو بگیرم بابا می گفت هنوز تموم نشده داریم بازی می کنیم . خلاصه صدای خنده ات همه جا رو گرفته بود و منم منتظر همین لحظه بودم تا یه عکس بامزه بگیرم اینم نتیجه   ...
28 خرداد 1391

آش پشت پای خاله جون

 جیگری مامان دیروز . رفتیم خونه مامانی و واسه پشت پای خاله لی لی آش رشته درست کردیم . عجب آش خوشمزه ای به به خلاصه مامان جون اولین باری بود که داشتی آش رشته می خوردی . و خیلی خیلی دوست داشتی . دست مامانی درد نکنه که آشش حرف نداشت . راستی کلی هم شیطونی کردی و قاشق کشک رو بر می داشتی تا در تزئین کمک کنی . عزیز دلم تازگی ها یاد گرفتی می گی دس دس و دست می زنی و اینجور که از دست زدنت پیداست مثل مامان چپ دستی . قربونت برم .                                  &nbs...
24 خرداد 1391

تقدیم به خوشگل ترین عروس دنیا خاله نیلوفر(لی لی)

آروشای گلم امشب می خوام واست یه چیزایی از قدیما تعریف کنم . از اون موقعی که تو هنوز پیش ما نبودی . من و خاله نیلوفر کوچیک بودیم و اتاقمون با هم مشترک بود . من چون بچه اول بودم  فکر می کردم که باید مثل مامانا از نیلوفر مواظبت کنم . خاله لی لی وقتی کوچولو بود خیلی خیلی خوشگل بود و تو دل برو .منم عاشقش بودم . خیلی دوستش داشتم اما اون یکم شیطون بود . مثلا تا می گفتم نیلوفر جون الان که سرپایی یه لیوان آب واسم بیار فوری همونجا می نشست زمین و می گفت من که نشستم !!!!!!!! خلاصه شبها دستامون تو دست هم بود تا خوابمون ببره . این حس مادرانه تا الان هم در وجودم هست و خاله جون رو بینهایت دوست دارم . چند شب پیش یعنی 12 خرداد عروسیش بود و به سلا...
15 خرداد 1391

یک ماه گذشت

قندک مامان یک ماه دیگه هم گذشت و تو کم کم داری واسه خودت خانوم می شی . خیلی اخلاقت بهتر شده . کمتر مامی رو اذیت می کنی . غذاتو خوب می خوری . الان دیگه می دونی وقتی زنگ در رو که می زنن یه نفر از در وارد می شه . ساعت اومدن بابا رو می دونی و منتظری در رو باز کنه . نینای نای هم یاد گرفتی آهنگ شاد که واست می ذارم فوری قر می دی (فکر کنم اینو به مامی رفتی ) . خلاصه خیلی چیزها یاد گرفتی . دختر گلم 9 ماهگیت مبارک . ببخشید امروز نشد واست کیک بخرم خیلی کار داشتم آخه  داریم می ریم عروسی خاله لی لی و باید چمدون ببندیم . به قول بابایی داریم میریم دد گنده . خلاصه این کیک رو خودم واست درست کردم با کمترین امکانات . دوست داریم هم من و هم بابایی . ...
6 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد